ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(1336 -1281 ش)، موسیقیدان و نوازنده. در تهران به دنیا آمد. وى از اعقاب فتحعلىخان صباى كاشانى، شاعر اواخر عهد زندیه، بود. پدرش، كمال السلطنه، طبیبى هنرمند و هنردوست بود كه سهتار مىنواخت و منزل آنها محفل ارباب ذوق و وسیقى محسوب مىشد. صبا تحصیلات مقدماتى را در مدرسهى علمیه و متوسطه را در مدرسه آمریكایى طى كرد و چندى نزد میرزا عبدالله به نواختن سهتار پرداخت و سپس فراگرفتن موسیقى را نزد درویش خان ادامه داد. نزد حسین خاناسماعیلزاده، كمانچه را فراگرفت و نزد هنگآفرین به فراگرفتن ویولن پرداخت، سنتور را نیز نزد على اكبر شاهى و ضرب را از حاجىخان عینالدوله آموخت. در 1302 ش كه مدرسهى عالى موسیقى توسط علینقى وزیرى تأسیس گشت، به آنجا رفت و نزد استاد وزیرى به فراگرفتن ویولن پرداخت و در اثر تعلیمات استادانهى وزیرى سولیست اركستر گردید. بجز آن، صبا در نقاشى، منبتكارى، حسن خط و ادبیان نیز دست داشت. در 1308 ش، از طرف وزیر به مدیریت مدرسهى صنایع ظریفهى رشت منصوب شد و تعداد زیادى از آهنگهاى محلى را جمعآورى كرد. او سالها در اركستر مدرسه موسیقى ملى، اركستر نوین رادیو، اركستر شماره یك و گلهاى رادیو نوازندگى كرد و مدتها رهبر اركستر شماره یك ادارهى كل هنرهاى زیبا بود. صبا صاحب روش خاصى در نواختن ویولون بود و مكتب ویژهاى براى این ساز بنیاد نهاد و شاگردان زیادى تربیت كرد كه از مهمترین آنها: على تجویدى، مهدى خالدى، حبیب الله بدیعى، حسین یاحقى، پرویز یاحقى و روحالله خالقى مىباشد. استاد صبا داراى آثار فراوانى است از جمله: «سه دستور ویولن»؛ «سه دستور سنتور»؛ «سه دستور تار»؛ « قطعات ضربى» و نیز نوارهایى در دستگاه مختلف و از مهمترین آنهاست: «زنگ شتر»؛ «كاروان»؛ «زرد ملیجه»؛ «به زندان»؛ «در قفس»؛ «كوهستانى» ؛ «رقص چوبى قاسمآباد»؛ «به یاد گذشته» و چهار مضرابهاى مختلف.[1]
(بخش 1) ابوالحسن ابن ابوالقاسم (خان) كمالالسلنطه ابن صدر الحكماء، نواده ملكالشعراء محمودخان صبا، موسیقىدان معروف معاصر (ف. 1336 ه.ش./ 1377 ه.ق./ 1957 م.) پدرش كمالالسلطنه با موسیقى ایرانى و اروپایى آشنایى كامل داشت و ابوالحسن را به وسیله استادان ایرانى با آلات مختلف و نغمات موسیقى ملى آشنا ساخت و سپس وى را براى آموختن ویولن نزد استادان اروپایى كه در جنگ بینالمللى اول از روسیه به ایران آمده بودند، به تحصیل گماشت. وى در این راه پیشرفت كامل نمود و روش خاصى جهت نواختن نغمات دلنشین ایرانى با ویولن ابداع كرد. پس از تأسیس مدرسه عالى موسیقى توسط آقاى علینقى وزیرى، ابوالحسن در آن مدرسه به تكمیل معلومات موسیقى پرداخت و پس از مدتى اندك مأمور آموختن ردیف موسیقى ایرانى به وسیله ویولن به شاگردان مدرسه مزبور گردید و در مواقعى كه اركستر مدرسه تشكیل مىشد سلوزن اركستر بود. چندى بعد به سمت معلم موسیقى در رشت به كار پرداخت و در مدت اقامت سه ساله خود در آنجا با آهنگهاى محلى گیلان آشنا شد و در این مدت گروهى از جوانان هنردوست را تربیت كرد و سپس به تهران مراجعت نمود و كلاس مخصوص «ویولن صبا» را افتتاح كرد و بعدها به استادى ویولن و سنتور در هنرستان موسیقى ملى و ریاست اركستر هنرهاى زیبا منصوب شد و عده بسیار از هنرمندان معاصر پروده اویند. از آثار اوست: سه دستور ویولن، سه دستور سنتور، دستور سهتار.
ابوالحسن صبا به سال 1281 در تهران متولد شد. ابتدا در كودكى نزد پدرش كمالالسلطنه با تعلیم سهتار آشنایى پیدا كرد و سپس ضرب را نزد یكى از بستگانش شروع كرد و چندى بعد نزد حاجىخان نوازندهى مشهور ضرب آن زمان تكمیل نمود.
صبا اصول نواختن سه تار را از آقا میرزا عبداللَّه و غلامحسین خان درویش آموخت و پیش از آشنایى با ویولن، نزد حسینخان اسماعیلزاده به فراگرفتن كمانچه همت گماشت و ویولن را نزد حسینخان هنگآفرین و در سال 1302 به كلاس درس كلنل وزیرى، در مدرسهى عالى موسیقى رفت.
صبا علاوه بر این سازها با نواختن سنتور نیز آشنایى كامل داشت به طورى كه بعدها با همكارى حبیب سماعى، جان تازهاى به این ساز ایرانى دادند. صبا تا آن زمان كه در قید حیات بود، همیشه با فروتنى ترجیح مىداد او را فقط یك نوازنده بشناسند، اما او هنرش در نوازندگى تنها خلاصه نمىشد زیرا علاوه بر نوازندگى سازهایى چون: ویولن، كمانچه، سهتار، قانون، تار، سنتور، پیانو، فلوت، نى، ضرب و دف، نقاشى، ادبیات نجوم و پرورش گل و صنایع ظریفه آشنایى تام داشت.
روحاللَّه خالقى معتقد بود كه صبا در كار موسیقى استعداد ذاتى دارد و به همین منظور هم كمتر موسیقیدان ایرانى است. كه مثل او با بسیارى از سازها آشنایى داشته باشد و بتواند مانند او آنها را بنوازد به طورى كه یك نفر موسیقیدان ایتالیایى كه در زمان حیات صبا با او ملاقات كرده است دربارهاش مىگوید: «این مرد به تنهایى یك اركستر كامل است».
صبا مردى بود پاكنهاد، خوش برخورد و دور از تكبر و در اوان جوانى در قورخانه كار مىكرد و با توجه به حقوق قابل ملاحظهاى كه به او مىدادند ولى او موسیقى را بیشتر راغب بود و كارهاى فنى را كه در قورخانه نظیر: نجارى، ریختهگرى، سوهانكارى و غیره آموخته بود بعدها در ساختن آلات و ادوات و اسباب موسیقى به كار گرفت و به خصوص بیشتر مواقع در كارگاه نجارى كه متعلق به دوستش در كوچه ظهیرالاسلام نزدیك منزلش بود مىرفت و در آنجا به تعمیر یا درست كردن آن ادوات مىپرداخت.
زندگى صبا آن رفاهى را كه باعث فراغ بالش در پرداختن كامل به نوازندگى باشد در اختیار او نگذاشت و از سال 1310 به طورى جدى و مداوم به تعلیم موسیقى به شاگردانش بپردازد كه به حق هم شاگردان خوبى تربیت كرد و تحویل جامعه موسیقى ایران داد.
آثار صبا را مىتوان به دو دسته تقسیم كرد. دستهى اول شامل: اجراهاى ویولن، سهتار، تار، كه اكثر آنها به صورت صفحه در دست است. دستهى دوم شامل: تصنیفها، آهنگهاى گردآورى شدهى محلى و آثار تئوریك است. صبا كتابى تحقیقى دربارهى شناسایى سازهاى ایرانى و تاریخچهى آنها نیز تألیف كرده است. اكثر موسیقىدانان بزرگ و معروف ایران نظیر: حبیب سماعى، حسین تهرانى به راهنمایى او با موسیقى علمى آشنا شدند و شاگردانى نظیر: مهدى خالدى، على تجویدى، حبیباللَّه بدیعى، فرامرز پایور، مجید وفادار از شاگردان سرشناس او مىباشند و دیگر كه گفته مىشود طبق یك آمار تقریبى نزدیك به دو هزار نفر از محضر استاد صبا در رشتههاى: ویولن، كمانچه، سه تار، تار، سنتور، قانون، ضرب و فلوت تربیت شدهاند.
استاد ابوالحسن خان صبا نه فقط از جمله بزرگ موسیقیدانان ایران است كه راه جدید موسیقى ملى و سنتى را با نوشتن كتابها و متدهاى گوناگون هموار كرد، بلكه فصل جدیدى در ترانه و تصنیفسازى گشود كه سالها مورد تقلید قرار گرفت.
یكى از خدمات ارزندهى استاد ابوالحسن صبا، گردآورى و اجراى درخشان ترانههاى بومى به موسیقى اصیل ایرانى است.
از آثار صبا: «زنگ شتر»، «كاروان»، «زرد ملیجه» (گنجشگك زرد) «بزندان» در «شوشترى»، «در قفس»، «كوهستانى»، «رقص چوبى قاسمآباد»، «به یاد گذشته» در دشتى و چهار مضربهاى مختلف را باید نام برد.
صبا از بیمارى قلب همیشه رنج مىبرد و همین بیمارى، عاقبت در شب جمعه بیست و نهم آذرماه 1336 باعث فوت آن مرد هنرمند و افتخارآفرین ایران گردید. روانش شاد.
شادروان جواد بدیعزاده، طى دو سفرى كه در سفر اول با ابوالحسنخان صبا، اسماعیل مهرتاش، فرهاد میرزا معتمد و در سفر دوم كه او بود و استاد صبا، مرتضى خان محجوبى، تاج اصفهانى، ملوك ضرابى، ملكه حكمت شعار و طاطایى جهت پر كردن صفحه به سوریه و لبنان سفر كرده بوده مىنویسد: «براى پر كردن صفحه و ضبط آهنگهاى ملى ایران زحمات و مشقات فراوانى هنرمندان متحمل مىشدند از جمله در اولین سفرى كه به دعوت كمپانى «سودوا» به همراه صبا عازم حلب و بیروت شدیم، بعد از اقامت كوتاهى در بغداد با یك ماشین كه رانندهى آن مرد عربى بود به طرف شام حركت كردیم و براى رسیدن به این مقصد مىبایست از صحراى شام عبور كنیم در این راه تا رسیدن به مقصد هیچ آبادى و یا شهرى قرار نداشت. رانندهى عرب چون از صحرا و وضع آن بىاطلاع بود تا نزدكى غروب در حدود ده دوازده ساعت صحراى شام را با اتومبیلى كه در اختیار ما بود طى كرد، نزدیك غروب در محلى از صحرا قرار گرفتیم كه نه راه پس داشتیم و نه راه پیش، گم شدن در صحرا در آن مواقع كه صحرا مثل دریا و اقیانوس مىباشد حكم مرگ را دارد و رانندهى عرب راه اصلى و جاده را به علت بىاطلاعى گم كرده بود و براى ما بىاطلاعى مساوى با مرگ بود. در وسط صحرا جنبندهاى پیدا نمىشد جز خار مغیلان كه غذاى شتران است. من و صبا و دیگران همراهان مدت چهارشبانه روز در آن محل نامشخص ویلان و سرگردان منتظر رسیدن مرگ بودیم ولى بخت یارى كرد و بالاخره در چهارمین روز سرگردانى در حدود ساعت 12 شب، صبا كه از ماها باهوشتر بود گفت: «صداى حركت ماشینى را مىشنوم» و گوش خود را به زمین گذاشت و دوباره گفت: «صداى حركت ماشین را حس مىكنم» و در همان لحظه روزنهى كوچكى از امید به گوشهى چشم ما باز شد. بعد از چندى از افق در صحرا روشنایى دمید و باز پس از چندى نورى تمام صحرا را مثل روز روشن كرد و در فاصلهاى دور از ما ایستاد. خود را به سرعت به ماشین بزرگى كه مثل ماشینهاى بزرگ دوطبقهاى كه فعلا در تهران در جریان است رساندیم و بعد از لحظاتى ابتدا رانندهى آن ماشین و بعد تمام مسافرین از آن ماشین بزرگ پیاده شدند كه ببینند این بخت برگشتههاى گمگشته راه از چه قماشى هستند. همگى شاد و شنگول شدیم. صباى مرگ به چشم دیده و به جان آمده، وسط صحراى شام ویولن را برداشت و در مایهى «سهگاه» درآمدى كرد و من نیز حال گمشدهى خود را بازیافتم و در همان مایه و در همان حال غزل زیر را خواندم:
باز آى ساقیا كه هواخواه خدمتم
مشتاق بندگى و دعاگوى دولتم
من كز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هواخواه غربتم
معلوم است كه وسط صحراى شام، غزل حافظ با ساز صبا چه عالمى پیدا كردیم، لازم به توضیح نیست. آنگاه همگى سوار اتوبوس صحرایى شدیم و من در كنار صبا نشستم و به صبا گفتم: «چهار مضرابى كه وسط صحرا زدى ارتجالاً و بداهتاً زدى یا سابقه داشت»، گفت: «مختصرى در مغزم بود و چندان بىسابقه نبود»، گفتم: «چهار، مضراب خوبى بود»، یادداشت كن تا از خاطرت محو نشود تا به موقع خود ضبط كنیم». گفت: «این چهار مضراب را من «زنگ شتر» نام گذاشتم كه چندى است در خاطر دارم و به شاگردان خود تعلیم مىدهم و بلافاصله توى اتوبوس قوطى سیگار خود را درآورد و روى قوطى سیگار چهار مضراب را نوشت و این همان زنگ شترى است كه صبا در صفحات كمپانى «سودوا» آن را ضبط كرده و روى صفحه نوشت به یاد «غزاله»، (غزاله نام دختر صبا است) و اكنون پس از سالها این چهار مضراب به چند رقم با اركسترهاى گوناگون ضبط شده و در واقع تمرین نوازندگان سازها است».